بر نمد چوبی که آن مرد زد
بر نمد آن را نزد بر گرد زد
گفت چندان آن یتیمک را زدی
خود نترسیدی ز خشم ایزدی
گفت او را کی زدم ای جان دوست
من بر آن دیوی زدم کو اندروست... مولانا
آیا تا بحال دوستی بود که بر دیو وجودتون بزنه؟ و یا اگر زده پذیرش شما تا چه حد بوده؟؟ دوست دار شما مرتضی
نظرات شما عزیزان:
داش بهادر 
ساعت20:13---18 آبان 1390
من اگر دوست بنامم خود را
دیو شوم در تو، پذیرم چوب را
تن من حائل آن ترکه ی دوست
یاب اگر خواهی تو بد یا خوب را
بعد از آن رخنه و جان فداکاری من
وجودت را ز من پر کن نه آن مغلوب را
بهادر جلیل پور - دوست دیو ران تو
داش بهادر 
ساعت19:40---18 آبان 1390
سلام
وبلاگ خوب و باحالی داری.
خراب شعر مولانات هستم .
+
| نوشته شده توسط: مرتضی
در: پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,| نظرات :
|